شکست پیشینی در نجات زبان فارسی

ش

میثم سامان پور

این مقاله حدودا سال 1387 در یک وبسایت در مورد زبان فارسی منتشر شده بود

همیشه عده‌ای هستند که نگران زبان فارسی اند و از ورود لغات بیگانه به آن در هراسند. عده‌ای در این هراس دست و پا می‌زنند که نکند زبان فارسی به مرور از میان برود و چیزی از آن “فرهنگ کهن” ما باقی نماند. ادبا و نویسندگان، مراکزی همچون فرهنگستان زبان فارسی و اشخاصی چون کزازی ها که سعی می‌کنند مستقیما به زبان فارسی می‌پردازند و سعی دارند زبان را بدون میانجی “نجات” دهند، در تصوری موهوم به سر می‌برند. 

اصولا هر تلاشی برای پر کردن شکاف در واقعیت محکوم به شکست است. نمی‌توان تعریف درستی از شکاف و ترک در واقعیت ارائه کرد. زبان سعی دارد امر حقیقی یا همان the real (امر حقیقی لاکان) را که به زبان آمدنی نیست تکه تکه کند و وارد زبان سازد. از این رو زبانْ در مواجه با واقعیت همواره دارای ترک و شکافی از پیش تعیین شده است. تقریبا تمامی حوزه‌های زبانی و نمادین به خاطر ترکی که در خود دارند، غیر قابل تعریف اند. آن که سعی به تعریف و صورت بندی زبان می‌کند محکوم به ابتذال و پیش پا افتادگی است. آن عده که به تعریف انسان، عشق، زبان و … می‌پردازند اصولا از این قائده مستثنا نیستند و در نهایت نمی‌توانند تعریف جامع و کاملی ارائه دهند و در پایان حتی مجبور به افول از همان درکِ خود از امر مورد تعریف می‌شوند و تن به تعریفی می‌دهند که خود نیز آن را در پس ذهن ناقص می‌دانند. 

امر زبان از آن مقولاتی است که نه به تعریف می‌آید نه حدود و ثقور آن را کسی می‌تواند تعیین کند. در واقع زبان بر خلاف تصور عمومی وسیله ارتباط میان انسان ها نیست، زیرا این وسیله در اختیار انواع حیوانات و کامپیوترها نیز است، اما نمی‌توان گفت آنها دارای زبان، به معنی فضایی که دارای ساحتِ زبانی است، هستند. زبان مختص بشری است که تفکر می‌کند. می‌توان گفت زبان با تفکر برابر است. از همین روست که تکامل زبان و اندیشمند شدنِ انسان در یک دوره و هم زمان اتفاق افتاده است. این تصور که ابتدا بشر به تفکر دست یازیده و بعد زبان را برای خود ابداع کرده یا این که ابتدا زبانی برای خود داشته باشد و بعد شروع به تفکر کند، کاملا اشتباه است. زبان و تفکر دو امر در هم تنیده است که فکر کردن به هیچ یک به صورت منفرد امکان‌پذیر نیست. در واقع انسان با زبان فکر می‌کند و بدون زبان، فکر کردن میسر نیست. 

آنچه برسازنده کل ساحت زبانی است، سوء تفاهم است (یکی از تفاوت‌های عمده و مشکلات غیر قابل حل در کامپیوتر ها این است که آنها نمی‌توانند دچار سوء تفاهم بشوند برای آنها if معنی if می دهد و هیچ استنباط دیگری نمی‌توانند از آن بکنند هر چند تلاش‌هایی شده است که مثلا منطق فازی را وارد سیستم‌های کامپیوتری سازند اما در نهایت تعداد حالات زیاد شده است و در آن هیچ اشتباه یا سوء تفاهمی رخ نمی‌دهد، در واقع فاجعه در آنجاست که کامپیوتر اشتباه نمی‌کند). به این معنا که دلالت های کلمات و جمله‌ها به هیچ عنوان تنها بر یک امر عینی دلالت نمی‌کنند و هزاران مدلول در یک کلمه نهفته است. در غیر این صورت، یعنی اگر دلالت کلمات تنها و تنها یک مدلول داشت، آنگاه تفکر و زبان داشتن بی معنا بود و زبان انسانی هم سطح زبان حیوانات و کامپیوتر می‌بود. سگی که گرسنه است تنها به یک شکل می‌تواند پارس کند و معنی آن همان گرسنگی است. هیچ سگی نمی‌تواند به همان شکل پارس کند و منظور دیگری داشته باشد. اما در میانِ انسان‌ها هر کلمه انواع و اقسام دلالت‌ها را به همراه دارد و همانطور که در زندگی روزمره شاهدیم انواع و اقسام سوء تفاهم ها بوجود می‌آید. شعر از بارزترین نمونه‌های سوء تفاهم و معلق شدن زبان است. شعر یکی از مکان‌هایی است که به وضوح کلمات دلالت‌های روزمره را ندارند. اصولا فضای نمادین نوعی سوء تفاهم در خود دارد. این سوء تفاهم نشان دهنده همان شکافی است که وجود دارد. آنکه شکاف را بپذیر می‌تواند آن را به عنوان بخشی از زبان قبول کند می‌تواند با دانستن مختصات آن رفتار مناسبی با زبان بروز دهد. اما او که از شکاف غافل است دچار رنجی مضاعف است رنج پر کردن شکاف. غافل از این که هیچ شکافی پر نخواهد شد. 

 در برخورد دو زبان شکاف زبانی به شدت بارز می‌گردد. مثل شکاف زبان فارسی که در ترجمه کتب فلسفی یا ادبی آشکار می‌گردد. گویی هر چقدر سعی کنیم و هرچقدر هم تلاش کنیم مفاهیم فلسفه‌ی غرب را به درستی به فارسی برگردانیم، باز شکست را از قبل پذیرفته‌ایم.  اصولا برای همین در مقابل بیشتر واژه‌ها همان عبارت انگلیسی را قرار می‌دهیم. مترجم حرفه‌ای می‌داند که نباید شکاف زبانی را پر کند، او به این امر واقف است که باید به همان صورت شکاف را باقی گذارد. 

اصولا پر کردن شکاف ها نشان از امری دولتی و خواسته‌ای دولتی است. ترجمه کتاب‌های مجموعه‌ای که سعی می‌کند این خلاء را پر کند بسیار است و مخاطبان هم خیلی از آنها استقبال می‌کنند. کتاب هایی که هر کدام به یک اندیشمند یا یک نویسنده می‌پردازد (همچون نسل‌قلم های سابق). امید مهرگان در مقدمه‌ی کتاب‌های کوچک در باره پر کردن شکاف در تفکر و زبان می‌نویسد:
«اما مجموعه کتاب‌های کوچک که بناست ترجمه و تالیف، هر دو را در برگیرد، این توهم را کنار گذاشته است که می‌تواند جای خالی چیزی را پر کند . . . بر عکس کتاب‌های کوچک می‌خواهند جالی خالی را خالی نگه دارند . . .» 

  دولت‌ها مدعی پاسداری تاریخ و فرهنگی  هستند و از این رو عنوانی با همین مضمون برای یکی از وزارتخانه‌های‌شان در نظر می‌گیرند. اما دولت و هر گونه سیستم و نظامی که سعی داشته باشد شکاف زبانی را پر کند، در نهایت علی رغم “صداقتِ فراوان و سعی و تلاش و برنامه‌ریزی و بودجه‌بندی درست” و چیز‌هایی از این دست به نتیجه‌ای بیهوده و عبث می‌رسد. می‌توان به جرأت گفت هیچ نتیجه‌ی درستی از کار مستقیم در حیطه‌ی زبان حاصل نمی‌شود. 

کسانی که سعی می‌کنند به زبان چنگ بیاندازند و آن را به دست گیرند با این تصور که با تلاش بیشتر می‌توانند به آن برسند به بیراهه افتاده‌اند. زیرا زبان برای این عده همان objet petit aی لاکان است (لاکان تاکید داشت این عبارت به همین شکل در متن‌ها بیاید و ترجمه نشود اما معنی تحت الفظی آن ابژه‌ی کوچک a است). این ابژه‌ی دست نیافتنی میل desire است. فرد به هر چه میل داشته باشد سعی می‌کند به آن نزدیک شود نزدکی‌اش موجب لذت می‌گردد اما بیش از اندازه نزدیک شدن با رنجی همراه است که به آن ژوئیسانس ‌گویند. نمونه بارز مواد مخدر است. ابژه غیر قابل دسترسی همواره در مخدر وجود دارد که فرد هر چه بیشتر به آن نزدیک می‌شود دست نیافتنی‌تر و رنج بیشتری به همراه دارد. از این رو زبان فارسی نیز برای عده‌ای object petit a  است آنها سعی می‌کنند آن را به دست آورد و به آن چنگ بیاندازند اما تنها می‌توانند به آن نزدیک شوند و اگر از غیرقابل حصول بودن آن آگاه نباشند به رنج دچار می‌شوند. برای همین استفاده‌ی واژه‌های چون “نجات زبان فارسی یا “تجاوز زبان بیگانه بی‌علت نیست. از این رو هر تلاشی در این جهت تنها به بیراه منتهی می‌شود. تنها یک راه برای آن باقی می‌ماند و آن هم نزدیک شدن به صاحت زبانی با میانجی است. تنها با میانجی می‌توان حیطه‌ای مانند زبان، فرهنگ، و اخلاق را “نجات” داد. حس ابتذال در درس‌های اخلاقی مستقیم که سعی در ترویج اخلاق دارند، ناشی از همین بیهودگی است. پرداخت مستقیم به اخلاق نیز حاصلی جز بی‌اخلاقی ندارد. این تصور که می‌توان با برنامه‌ریزی و آموزش، فرهنگ و زبان مردم را ارتقاء داد این که می‌تواند با صحبت کردن به زبان فارسی اصیل فارغ از هر کلمه‌ی عربی، یا برنامه ریزی و بودجه بندی برای زبان فارسی کاری برای آن کرد، تصوری پوچ است. اما می‌توان با میانجی ترجمه، شعر، ادبیات و هنر به زبان فارسی پرداخت. تنها آن نوع پرداخت‌ها است که می‌تواند نتیجه‌ای در بر داشته باشد. تاثیر نویسنده‌ای مانند هدایت یا شاعری مثل نیما هزاران بار بیشتر از تمامی فعالیت‌های دولتی و غیر دولتی مستقیم برای نجات زبان است. صدها کتاب در مورد غنی بودن و ویژگی‌های زبان فارسی به چاپ رسیده است که البته بسیاری از آنها لازم اند اما نه با هدف احیاء و بازگشت زبان به گذشته‌های دور. حتی فردوسی، قله‌ی رفیع همه “پارسی‌دوستان”، که زبان فارسی را “احیاء کرد” با میانجی شعر چنین قدمی برداشت.  

انتقال توجه از وضعیت فعلی به گذشته‌ی دور و عدمِ تلاش برای تغییر وضعیت مستقر، چنگ اندازی به آن گذشته‌ی از میان رفته، همان میراثِ فرهنگی است. شاید این نگاه خیلی تند و برخورنده باشد اما آیا واقعا متن حقوق بشر کوروش توانسته کمکی برای آزادی در جامعه‌ی ما باشد. آیا این که شعر سعدی بر سر در سازمان ملل است مشکلی از مشکلات آزادی ما را حل کرده است. اصولا این میل بیمارگونه برای حفظ آنچه قدیم است، حاصل نگاه دولتی در هر جامعه‌ای است. زیرا توجه را از وضعیت فعلی به گذشته‌ای دور منتقل می‌کند و تلاش برای رسیدن به وضعیتی که موهوم و نامشخص است را قوت می‌بخشد. خصلت رهایی‌بخشی زبان در نگهداری و منجمد کردن آن به شکل صدها سال پیش نیست، این که سعی کنیم برای زبان خودمان واژه سازی کنیم که کلمات بیگانه وارد زبان نشوند پسندیده است اما موضوع بر سر این است که فرهنگ، زبان، اخلاق، سیاست همه و همه فقط در یک صورت می‌توانند حقایق راستین و رهایی بخش باشند و آن این که بتوانند در آزادی و برابری انسانی سهیم شوند. و تنها راه آن این است که با میانجی به آنها نزدیک شد. در غیر این صورت نه زبان کارایی‌ای جز رفع نیازهای روزانه دارد و نه فرهنگ کمکی خواهد کرد. در واقع صرف قدیمی بودن و ناب بودن آن کمکی نمی‌تواند به آزادی ما بکند. 

بنابر آمارها، هزاران واژه در سال وارد زبان انگلیسی می‌شود و امروزه بیشترین زبانی که در دنیا آموخته می‌شود زبان انگلیسی است. اما انگلستان از رنسانس به این طرف سرمایه‌گذاری بر روی زبان‌اش کرده است؟ آیا این صورت‌بندی احمقانه نخواهد بود که فکر کنیم به این علت که انگلستان بر روی انگلیسی سرمایه‌گذاری کرد، زبان بین‌المللی انگلیسی شد؟ انگلستان نه تنها زبان قدیمی خود را حفظ نکرده است بلکه کاملا راه ورود واژه‌های بیگانه را نیز بازگذاشته است. انگلیسی پر است از کلماتی که از دیگر زبان‌ها وارد آن شده است. آنها ترسی از این ندارند که زبان‌شان پویا باشد. اصولا ترس ما ناشی از همان شکافی است که نمی‌خواهیم آن را بپذیریم. ترس ما در مهجور ماندن زبان فارسی است. ما همیشه از غرب گرفته‌ایم تا این که چیزی داده باشیم. بگذریم از تعارف‌ها و عباراتی نظیر “ما فرهنگی غنی داشته ایم” یا  “ایران باستان ما پر ابهت بود و مرکز جهان”. ما همیشه احساس می‌کنیم در تفکر غربی چیزی است که نداریم‌اش. رمان، فلسفه، روانشناسی، و هزاران هزار کتاب از آنها ترجمه می‌کنیم که به آن چیز دست یابیم. آن چیزی که می‌تواند همان مغاک و شکاف در حقیقت باشد. در عین حال همیشه دوست داشتیم چیزی به آنها بدهیم و این رابطه را برعکس کنیم. برای همین وقتی کتابی از فارسی به یک زبان غربی ترجمه می‌شودْ لذت می‌بریم و مفتخر می‌شویم. اما همه‌ی این مسائلی که حول فرهنگ و زبان می‌گردند متاثر از چیزی بسیار بزرگ‌تر و عام‌تر اند، چیزی که می‌تواند باالکل زبان، فرهنگ و همه چیز اطراف ما را دگرگون سازد. و آن چیزی است که انگلیسی را مهمترین زبان دنیا کرده است: سیاست. 

سیاست نه به معنای امور دولتی و مملکتی. بلکه به معنای امر مشترک که همه انسان‌ها بتوانند در آن سهیم شوند. کاری همگانی و کلی. فضای کلی و فارغ از مطالبات جزئی. امری که فقط به دنبال آزادی و از بین بردن دشمن آزادی است. امری که سعی می‌کند میان دوست و دشمن خط بکشد و هیچ شوخی‌ای در این زمینه ندارد و متعصبانه از آزادی انسان‌ها دفاع می‌کند. 

یکی از، شاید مهمترین، میانجی‌هایی که می‌تواند زبان را نجات دهد سیاست است. سیاست می‌تواند زبان را به اوج برساند و می‌تواند در عین حال آن را نابود سازد. فرض بگیرید سیاست اشتباه در گذشته باعث می‌شد کشوری همچون ایران تکه پاره شود و هر بخشی خودمختاری خود را اعلام کند. در آن شرایط این انتظار دور از ذهن نبود که مناطقی زبان‌ها رسمی‌شان را ترکی، کُردی، عربی و . . . اعلام می‌کردند. شاید تنها چند کشور بسیار کوچک با زبان فارسی باقی می‌ماند. آنگاه ضربه‌ای که زبان فارسی می‌خورد صدها و هزارها برابر بیش از ورود لغات بیگانه به زبان فارسی است.

درباره نویسنده

میثم سامان پور

درج نظر

راه های ارتباطی من

از طریق شبکه های اجتماعی زیر با من در ارتباط باشید